عطر رازقی به قلم مهراد رستایی
پارت نود و هشتم
زمان ارسال : ۴۷۰ روز پیش
سرش را روی زانوهایشگذاشته بود و آرام خودش را تکانتکان میداد. یکجور بیحسیتمام وجودش را گرفتهبود، یکجور بیتفاوتی نسبت به همهچیز. باخودش فکر میکرد کاش همهچیز زودتر تمامبشود این بلاتکلیفی داشتجانش را میگرفت.
باز هم تنهایی و سکوت ...
در حال بارگذاری ادامهی پارت هستیم. مشاهده ادامهی پارت به خاطر طولانی بودن ممکن است کمی زمان ببرد.
لطفا کمی صبر کنید ...
با تشکر از صبر و شکیبایی شما
ماریا ۴۷ساله
10سلام ...قلمتون زیباست بدون هیچ حاشیه ای دمتون گرم .بعضی از رمان ها اینقدر کلیشه ای هستن که از خوندنشون خسته میشی اولین رمان که از شما میخونم خیلی خوب بود .موفق باشید